مجنون و شیدایت شدم چون بر نظر وز روی تو
عمری به راهت می دهم از جان من در کوی تو
من چون روان گشتم زمان عمری تو را آرم به کف
طاقت بریدم زلف تو کز پیچش زان موی تو
ای محتسب با من مگو بردی چه ها از من به او
از ره به جان باشی رها من ماندم گیسوی تو
تا جاودانی آنچنین خوش حالتی زیبا وزین
یا غم نبینی از زمان خود می شوم دل جوی تو
ای آدمک در خانه ای یا وقف چون ویرانه ای
کز بردنی از گل نشان دارد بهار از بوی تو
وبلاگ اندیشه نو...برچسب : نویسنده : hadi1339a بازدید : 153